خیال باف



 

دلم میخاد یکیو داشته باشم که تو بغلش زار بزنم و اون نپرسه چی شده و فقط بزاره گریه کنم

چند ساله اینجوری امی لحظه خوب خوب و ی لحظه بد بدکی تموم میشه؟

پاییز و زمستون ک میاد بدتر میشم. تاریکی حالمو بدتر میکنهکاش تموم نمیشد این 6 ماهه ی اول سال کاش تموم نمیشد


کوچیک بودم ،شاید دوم سوم ابتدایی اینا، میرفتم کلاس تکواندو. ی دختر کوچولو با موهای مصری ک با ذوق و شوق میرفت باشگاه ک بشه یه رزمی کار!

وقتی تو امتحان قبول میشدیم و کمربند رنگ جدید میگرفتیم، جلوی همه،استاد کمربندو برامون میبست، به هم احترام میذاشتیم و همه دست میزدنچه کیفی داشت.خودمونو تصور میکردیم وقتی کمربند مشکی رو قراره ببندیم

چند سال رفتم، تا جایی ک چند ماهی مونده بود ب اینکه برم برا امتحان کمربند قرمز( ترتیب کمربندا این بود: سفید، زرد، سبز، آبی، قرمز، مشکی، دان ها) بعد دیگه نرفتم! چرا؟ نمدونم:) انگار دیگه اون کمربند مشکیه برام مهم نبود، دیگه اون آرزو رو یادم رفته بود

کلی ازین آرزوها داریم هممون، دلم میخواست سرآشپز ی رستوران بزرگ باشم، دلم میخواست نقاش بشم، دلم میخواست خلبان بشم، اما ته تهش مجبوریم بخاطر رسیدن ب یکی از این آرزوها بقیه رو فراموش کنیم:)



اینجا جنگله. هر کس ب فکر خودشه و تو چرا یاد نمیگیری لازم نیست نگران همه باشی؟ لازم نیست هروقت کسی ناراحت بود حالشو خوب کنی. لازم نیست جور همه رو بکشی. لازم نیست هرکاری خواستی بکنی ب همه بگی ک اگه میخان اونام انجامش بدن
ببین کلا تو شرایطی ک تو یاد بقیه میفتی و میخای کمکشون کنی اگه اونا تو اون شرایط باشن اصلا یه لحظه اسم تو یادشون نمیاد
پس انقد نگران آدمایی نباش ک نگرانت نیستن

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لوازم یدکی لیفان خرید اینترنتی لباس متون و اشعار مشک روزانه ها فروش راهبند به قیمت همکاری مزرعه ی آفتاب گردان دوربین های وای فای خانگی مراقبت کودک نظارت منزل و محل کار خانه مجله Share my experiences in MCS Artificial Intelligence اجاره خانه در ترکیه